آیا اختیار انسان در سرنوشت او تاثیر دارد؟/ یادداشتی درباره فلسفه قدر
تاریخ انتشار: ۴ اردیبهشت ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۴۸۵۷۶۲۶
به گزارش گروه دیگر رسانههای خبرگزاری فارس، غلامرضا اعوانی، استاد فلسفه نوشت: «لیله القدر» یعنی چه و «نزول» به چه معنی است؟ کلمات نزول و تنزیل از کلمات کلیدی قرآن هستند که در جای دیگر به این معنا دیده نمیشود. هر چیزی که در عالم، وجود دارد از مقام ذات به این مرتبهای که ما در آن هستیم، نازل شده است. مثلا قرآن میفرماید: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
لذا قرآن هم مثل همه موجودات دیگر از مقام ذات نازل شده است. همه موجودات هم همانطور که ذکر شد مانند باران، آهن و همه چیز، نازل شدهاند. پس این نزول هم تکوینی و هم تدوینی- قرآن- است، هم آفاقی است و هم انفسی.
قرآن بر قلب مبارک حضرت رسول(ص) که نمونه اعلای انسان کامل است، نازل شده است. یعنی مقام او مقام قرآنی است. اگر مقام او قرآنی نبود، قرآن بر قلب مبارک حضرت رسول نازل نمیشد.
پس کتاب تکوینی عالم و کتاب وجود، نازل از حضرت حق است. کتاب تدوینی قرآن هم نازل از حق است و از طرف دیگر بر قلب مبارک حضرت رسول نازل شده و اینها هموزن و هماهنگ هستند و از هم جدایی ندارند.
در سوره قدر مقام حضرت رسول که دریافتکننده مقام قرآنی است مشخص شده است. اگر خود او قرآن نبود، قرآن بر او نازل نمیشد.
اما فرمود: «انا انزلناه.» نزول بر دو نوع است. یکی نزول دفعی است که از آن به «انزلناه» تعبیر میشود. یکی هم نزول تدریجی است که از آن به «تنزیل» تعبیر میشود. لذا «انزال» یعنی نزول دفعی قرآن در شب قدر بوده است و «تنزیل» یعنی نزول تدریجی آن در مدت ۲۳ ساله رسالت است. کتاب تکوینی آفاقی عالم با کتاب تدوینی قرآن و همچنین کتاب انفسی که نمونه اعلای آن قلب مبارک حضرت رسول باشد، هماهنگ است و از هم جدایی ندارد و از اینجا مقام حضرت رسول دانسته میشود.
ما در قرآن عبارات دیگر هم داریم. مثلا از قدر تعبیر از «قسمت» میکنیم. مثلا در این آیه «أَهمْ یقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّک» آیا آنها هستند که رحمت رب را تقسیم میکنند؟ یعنی آنها قسمت هر کسی را مشخص میکنند یا خدا؟ در عرف عام هم از سرنوشت هر کسی به «قسمت» او تعبیر میکنیم.
خدا در آیه دیگر بیان میکند ما معیشت آنها را در حیات دنیا تقسیم کردیم. این را به «قسمت» تعبیر میکنند و گاهی هم از آن به «رزق» تعبیر میشود. رزق صرفا خوراکی نیست و هرچه خدا به بندهاش میدهد -از کمالات مادی گرفته تا معنوی- را شامل میشود.
تمام کمالات مادی و معنوی و ملکوتی و جبروتی و الهی و ملکی که خداوند عطا میکند، «رزق» است. این رزق و روزی و این قسمت بر دو نوع است. یکی در موجوداتی است که کم و زیاد ندارند. مثلا در یک آیه قرآن میفرماید: «وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناه مَنازِلَ.» ما ماه را در منازلی مقدر کردیم. مثلا گاهی در یک منزل است و گاهی در منزل دیگر. لذا کم و زیاد ندارد. غیر از انسان در موجودات دیگر امر تکوینی و تشریعی یکی است. یعنی عصیان و طغیان و سرپیچی از امر حق ممکن نیست. این است که ما میتوانیم حساب کنیم که فلان خسوف یا کسوف در چندین هزار سال پیش در چه زمان و مکانی اتفاق افتاده است.
امر دیگر تشریعی است که مربوط به اختیار انسان است. انسان اختیار دارد و اختیار او در سرنوشتش دخیل است. در اینجاست که قسمتها فرق میکند. غیر از خداوند تنها موجودی که اختیار دارد انسان است و خداوند صفت «مختار» را فقط به انسان داده است. حیوان اراده دارد اما اختیار ندارد. بنابراین مقداری از این روزی و قسمت به اختیار ما برمیگردد، لذا در اینجا علاوهبر امر تکوینی یک امر تشریعی هم هست –علاوهبر امر تکوینی که در اختیار ما نیست- امر تشریعی در اختیار ماست که ما میتوانیم به چیزی عمل کنیم یا نکنیم. بنابراین قرآن جبر را مطلقا نفی میکند چون ما مختاریم و اختیار ما در سرنوشت ما تاثیر دارد. در بیش از ۱۰ آیه قرآن بر این مساله تاکید شده و این آیه به انواع مختلف تکرار شده است. «اللَّه یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِه وَ یقْدِرُ» خداوند رزق - یعنی قسمت- را زیاد و کم میکند. یعنی امکان کم و زیاد شدن وجود دارد. اینکه دست خدا در روزی دادن بسته شده باشد مطلقا در این آیه نفی میشود. در آنجا که میفرماید: «وَقَالَتِ الْیهودُ یدُ اللَّه مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیدِیهمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یدَاه مَبْسُوطَتَانِ ینْفِقُ کیفَ یشَاءُ.» یعنی درمورد خداوند جبر معنی ندارد.
عدهای از یهودیان میگفتند دست خدا بسته است یعنی خدا نمیتواند مثلا روزی را کم و زیاد بکند و قائل به یک نوع جبر بودند. قرآن میفرماید دست خودشان بسته باد و لعنت بر کسانی که چنین حرفی میزنند که دست خدا بسته است. بلکه دستهای او باز است. هر جور که بخواهد و هر طور که «مشیت» او باشد روزی میدهد. پس بنابراین در امر تشریعی، انسان مختار است و اختیار او در سرنوشت او تاثیر دارد.
حالا بحث این است که اختیار انسان مخصوصا در شب قدر در سرنوشت او تاثیر دارد. یکی از آیات کلیدی قرآن این آیه است: «قُلْ مَا یعْبَأُ بِکمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاوکمْ.» ای پیامبر بگو خداوند هیچوقت به شما توجه نمیکند اگر دعای شما نباشد. یعنی دعا هم اختیاری است. میتوانیم دعا بکنیم یا نکنیم. دعا در سرنوشت ما بسیار تاثیر دارد. پس تا نخواهیم سرنوشت ما تغییر نمیکند. میتوانیم با دعا که ارادی و اختیاری است سرنوشت خود را تغییر دهیم. در قرآن کریم خیلی آیه درباره دعا داریم. میفرماید: «ادعونی استجب لکم.» مرا بخوانید تا استجابت کنم. میگوید چگونه او را دعا کنیم «وَلِلَّه الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوه بِها» خداوند دارای اسمای حسنی است و او را به این اسما بخوانید. یعنی به اسم رزاق، غفور، رحیم و... بخوانید. مخصوصا به اسمالله هم که جامع همه اسماست.
در قرآن بسیار به دعا تاکید شده است. «وَإِذَا سَأَلَک عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ.» و چون بندگان من(از دوری و نزدیکی) من از تو پرسند،(بدانند که) من به آنها نزدیکم، هرگاه کسی مرا خواند دعای او را اجابت کنم. بنابراین این دعا خیلی در سرنوشت ما تاثیر دارد.
همانطور که ذکر شد رزق و قسمت انسان شامل امور مادی و معنوی و الهی و ناسوتی میشود و این وابستگی به دعای انسان دارد. کم و زیاد شدن روزی مقدر انسان شامل روزی مادی و معنوی و الهی او بستگی به دعای انسان دارد. بنابراین دعا از لوازم زندگی یک مومن است.
اما نکته دیگر اینکه اگرچه همیشه باید دعا کرد اما بعضی مکانها و زمانها برای دعا مناسبتر است و در احادیث هست که مثلا دعا یا نمازی که در مکه میخوانید بالاتر از جاهای دیگر است. یا زمانهایی به اجابت نزدیکتر است. لذا بعضی مکانها و زمانها به اجابت نزدیکترند. مسلما ماه مبارک در میان همه ماهها شرف دارد و از میان ماه مبارک یک شب لیله القدر است که بر همه زمانها شرافت دارد. درحالی که خدا در همه جا هست و دعای بنده را اجابت میکند اما بعضی مکانها و بعضی زمانها به اجابت نزدیکتر است.
اتفاقا دو شب از شبهای قدر مصادف با ضربت خوردن و شهادت حضرت علی است. این مقام بس والای حضرت را میرساند. چنانکه درباره حضرت یحیی و حضرت عیسی گفته شده است: «سَلامٌ عَلَیه یوْمَ وُلِدَ وَ یوْمَ یمُوتُ وَ یوْمَ یبْعَثُ حَیا» امیرالمومنین در کعبه متولد شد، چیزی که نصیب هر کسی نبود و شهادت او در مسجد کوفه بوده و حین اقامه نماز بوده که جایگاه خاصی دارد و زمان شهادت ایشان هم مصادف با لیلهالقدر است. بنابراین از نظر تولد و شهادت حضرت و از هر نظر منحصربهفرد است. «فسَلامٌ عَلَیه یوْمَ وُلِدَ وَ یوْمَ یمُوتُ وَ یوْمَ یبْعَثُ حَیا.»
منبع: روزنامه فرهیختگان
انتهای پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: لیله القدر شب قدر غلامرضا اعوانی اختیار انسان اختیار ما سرنوشت ما کم و زیاد نازل شده زمان ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۸۵۷۶۲۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جغرافیای اصفهان از منظر علم فلسفه جایگاه بینظیری دارد
ایسنا/اصفهان عضو هیئتعلمی گروه فلسفه دانشگاه اصفهان با بیان اینکه پایههای قوی و ریشهدار تفکر فلسفی، پیش از دوران صفویه و از مکتبی است که باید آن را «مکتب فلسفی متقدمین اصفهان» نامید، گفت: در مکتب فلسفی اصفهان، فقه و فلسفه و حکمت یکجا جمع شد و میتوان به آن عنوان رویکرد فلسفیِ جامع داد.فیلسوفان ما همواره آرزو داشتند تا دین و فلسفه را یکی بدانند که در همین اصفهان و با اندیشههای میرداماد محقق شد.
علی کرباسیزاده اصفهانی، در ابتدای نشست علمی «مکتب فلسفی اصفهان» که امروز شنبه (۹ اردیبهشتماه)، و به مناسبت نکوداشت هفته فرهنگی اصفهان در محل دفتر تبلیغات اسلامی استان اصفهان برگزار شد، اظهار کرد: مکتب فلسفی اصفهان اصطلاحی است که جای خالی آن دیده میشد و خوشبختانه امروزه جایگاه خود را یافته است. وقتی در یک دیاری تعدادی فیلسوف در حد میرداماد و میرفندرسکی ظهور میکنند و باعث رونق علم در مدارس و حتی خیابانها و در واقع بین مردم میشوند، از رشد و توسعه بسیار و در خور تأمل فلسفه در اصفهان حکایت دارد که ما از آن با عنوان مکتب فلسفی اصفهان یاد میکنیم.
عضو هیئتعلمی گروه فلسفه دانشگاه اصفهان ادامه داد: نمیتوان انکار کرد که جریانی قوی در دوران صفویه شکل گرفت. با اینحال نباید ظهور و ریشه مکتب فلسفی اصفهان را به این دوران نسبت داد. از مدتها پیشتر و از قرون سوم و چهارم فلسفه در اصفهان پا گرفت.
این مدرس فلسفه شهرمان افزود: خیلیها نمیدانند که ابنسینا در اصفهانِ ما زیسته و چه فعالیت گستردهای در فلسفه داشته است. یکی از پایههای فلسفی شهر را همین ابنسینای مشائی شکل داد. گروههای فکری بسیار دیگری نیز مانند اسماعیلیان قبل از صفویه در این شهر بودند.
این فلسفهدان تأکید کرد: ما پیش از صفویه ابنمسکویه را داشتیم که فیلسوفی بینظیر بود و شخصیتی جهانی دارد. ابنمسکویه در اصفهان زیست و تعالی یافت و درگذشت. اما متأسفانه امروزه مقبره او مهجور است و شهرداری اصفهان به آن توجه جدی نمیکند.
کرباسیزاده با اشاره به این نکته که ما در تاریخ اصفهان میتوانیم از اصطلاحی به نام «مکتب فلسفی متقدم» استفاده کنیم، تصریح کرد: پایههای قوی و ریشهدار تفکر فلسفی را از پیش از دوران صفویه و با عنایت به شخصیتهایی که اشاره کردم و البته باز هم میتوان نام برد، مکتبی است که باید آن را «مکتب فلسفی متقدمین اصفهان» نامید. اگر فلسفه ابنسینا را که در اصفهان تعالی یافت و بر روی فلسفه کار کرد، از اسلام حذف کنیم دیگر فلسفه ما حرفی برای گفتن ندارد و تهی میشود. ابنسینا مؤسس مکتب فلسفی متقدم ما است.
این پژوهشگر در ادامه و با نظر به همان فیلسوفان قبل از صفویه بیان کرد: حتی خیام که از نیشابور به اصفهان آمد و مدتها در این شهر زیست، فقط شاعر و منجم نبود، بلکه فیلسوفی بینظیر هم محسوب میشد. اندیشههای فلسفی او در همین اصفهان و مکتب فلسفی متقدم بالیده شد.
برآمدن فلسفه اصفهان از متون روایی
این پژوهنده فلسفه سپس یادآور شد: ریشههای اصفهان در علوم عقلی چنان است که کسانی همچون شیخ محمود اصفهانی صاحب «شرح قدیم» را داریم. خاندان ابنترکه نیز از خانوادههای مهم فلسفهدان در اصفهان بودند. حتی فلاسفهای هستند که دورههای کاملی از فلسفه را نوشتهاند و ما در تحقیقات نو به شناساییشان در شهر اصفهان موفق شدهایم.
وی گفت: کمرهای اصفهانی نیز از فیلسوفان بزرگ است که اصطلاح «حکمت متعالیه» را حتی قبل از میرداماد به کار گرفت. با این پیشنه قوی جالب است که مکتب فلسفی اصفهان در اصفهان شکل گرفت و مذهب اهل سنت در آن ریشهدار بود. خاک و جغرافیای اصفهان از منظر علم فلسفه نکتهها و جایگاهی بینظیر دارد. حتی دوران ساسانیان و بیش از ۲۰۰۰ سال پیش نیز اسنادی در خصوص فلسفه در این شهر یافت شده است. اصفهان دیاری بینظیر در فلسفه است که بیشتر تاریخش را هم غیراصفهانیها نوشته و تأیید کردهاند.
این پژوهشگر و محقق تاریخ مکتب فلسفی اصفهان در ادامه، حوزههای علمیه اصفهان و دیگر نقاط جهان اسلام را مقایسه و توصیف کرد: برترین دیدگاههای فلسفی و قویترین فلاسفه جهان اسلام در اصفهان ظهور و رشد کردند. علوم عقلی و نقلی در اصفهان مسالمتآمیز پیش رفتند و کاملکننده یکدیگر هستند.
او به کاربرد مکتب درباره فلسفه اصفهان هم نگاه کرد و توضیح داد: وقتی میگوییم مکتب فلسفی اصفهان، مقصود مجموعهای از نگرشها، دیدگاهها، کنشها و... است که در آثار هنرمندان و فلاسفه و اهل علم اصفهان ظهور و بروز یافته است. نقطه مشترکی وجود دارد که در تأملات فلسفی تمامی آنان یافتنی است. برآمدن فلسفه اصفهان از متون روایی همان نقطه و فصل مشترک به شمار میآید که نباید آن را دستکم گرفت.
کرباسیزاده در ادامه توضیحاتش دربارۀ مکتب فلسفی اصفهان خاطرنشان کرد: آثار نوشتهشده در مکتب فلسفی اصفهان بهاندازه آثار نوشتهشده در همه نقاط ایران است که بسیار درخور تأمل به حساب میآید. دوسوم حواشی و تعلیقات نگاشته شده بر فلسفه ابنسینا که در تاریخ علم مطرح است به اصفهان تعلق دارد.
این متخصص فلسفه ایران و اسلام اظهار کرد: فیلسوفان اصفهانی نکتههای نغز و نابی را از روایتهای اسلامی استخراج کردند و بسط دادند که اقدامی شایان توجه است. از طرفی، تعارضهایی در بحثهای فلسفی این شهر شکل گرفت که نشاندهنده پویایی و گستردگی بحثهای فلسفی در این دیار است. فلاسفه اصفهان با مهارت تمام به این تعارضات و در دوران صفویه پاسخ دادند.
این پژوهشگر و مدرس فلسفه گفت: ما مدارس مختلفی داشتیم که اختلافاتی بینشان بود و هرکدام در شاخهای رشد کردند. این تنوع فکری و فلسفی نیز در شهر اصفهان درخور اعتناست. شیخ بهایی یکی از شخصیتهای همین دوران صفوی است که در فلسفه درخشید.
او سپس به فعالیت فلسفی شاهان صفوی اشاره و بیان کرد: در فلسفه این عصر نیاز به متون شیعی داشتیم و شاهان صفوی نیز همسو با این نیاز از فلاسفه جهان اسلام دعوت کردند. این را هم باید در نظر داشت که اصفهان فقط صاحب یک مکتب فلسفی نبود، بلکه مکتبی جداگانه در فقه و فقهات نیز داشت. این فقه سرتاسر با معنویت و حکمت سرشته است.
عضو هیئتعلمی گروه فلسفه دانشگاه اصفهان اظهار کرد: در اصفهان هرگز رویکرد اخباری افراطی شکل نگرفت و بین اندیشمندان آن راه نیافت. این مسئله را مدیون مکتب قوی فلسفی اصفهان هستیم. بزرگترین عالمان رجالی نیز در اصفهان ظهور کردند. تمام کتب حدیثی در اصفهان نوشته شده است که پشتوانه این رونق نیز حکومت صفویان بود.
این محقق فلسفه و دین خاطرنشان کرد: شاهان صفوی مروج تفکر عقلی، فلسفه و فرهنگ بودند و خدمات مهمی در این مسیر داشتند. امیدوارم این میراث را قدر بدانیم و از آن پاسداری کنیم. میرفندرسکی، اولین فیلسوف تطبیقی، در همین مملکت صفوی ظهور کرد. این بُعد از زندگی او در جهان اسلام دارای اهمیت بسیاری است. اما چنین مسائلی متأسفانه امروزه دستکم گرفته میشود.
تحقق آرزوی اتحاد دین و فلسفه در اصفهان
کرباسیزاده در پاسخ به این سؤال خبرنگار ایسنا که «سرنوشت مکتب فلسفی اصفهان پس از صفویان چه شد و آیا این رونقی که فرمودید در دورههای دیگر و حتی عصر ما وجود دارد یا خیر؟» گفت: در این نشست تا دوران صفویه بحث شد، اما در دوران پس از آن نیز نشانههای رونق فلسفه در اصفهان بسیار است. در اینجا دوران قاجار و آخوند ملاعلی نوری را مثال میزنم که در اصفهان از ۲۳سالگی و حدود ۷۰ سال تدریس کرد، شمار شاگردانی که تربیت کرد بسیار زیاد است، در دوران فتحعلیشاه شهرت فراوانی یافت و این شاه نیز او را به تهران دعوت کرد تا مدرس مدرسه تازهتأسیس فتحعلیشاه قاجار در مرکز شود.
او در ادامۀ پاسخ خود چنین گفت: این روحانی پاسخ میدهد که من در بین شاگردانم فقط ۴۰۰ مجتهد دارم که نمیتوانم ترکشان کنم و باید اصفهان بمانم. فتحعلیشاه از او میخواهد که یکی از شاگردانش را بهجای خودش به تهران بفرستد. بنابراین، نوری هم ملا زنوزی از نامدارترین شاگردان خود را راهی تهران، پایتخت ایران میکند. از ورود زنوزی به تهران است که مکتب فلسفی این شهر شکل میگیرد. این مکتب فلسفی در ادامه به سبزوار و عتبات و قم هم راه پیدا میکند و هنوز نشانههای پویایی و آثارش را میبینیم.
این مدرس دانشگاه اضافه کرد: اینکه ما الآن مکتب فلسفی اصفهان در شهرمان داریم، سؤالی نیست که بتوان به آسانی پاسخ گفت. در حال حاضر، فلسفه اسلامی ما وضعیتی بسیار پیچیده دارد و اختلافات زیادی در آن ظهور کرده است. اگر بخواهیم بگوییم امروز هم مکتب فلسفی اصفهان بهطور مشخص فعال است یا خیر به بحثها و بررسیهای گستردهتری نیاز دارد، زیرا فلسفه در ایران امروز قلمرو جدیدی یافته است.
انتهای پیام